سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

موقعیت بد

طبق روال هر شب بابایی تماس تصویری گرفت که ببینتت، شما هم داشتی با گوشی بابا کنار تخت فوتبال بزی میکردی، گوشی رو آوردم بابایی بهت گفت سلام پسرم چی کار میکنی بدون اینکه نگاه کنی گفتی سلام بابایی من تو موقعیت بدیم دارم فوتبال بازی میکنم حواسمو پرت نکن. من و بابایی کلی خندیدیم دوباره مامانی که گوشیرو گرفت همینارو به مامانی هم گفتی.  نفسم فدات بشم که با دلبریات حالمون خوب میکنی، از بازی آسیایی پرسپولیس که آل کثیر به خاطر حرکت نمایشی که انجام داده بود محروم شده بود و بابا مسعود برامون تعریف کرده بود یاد گرفتی گل که میزنی میدویی میای جلو ما چشماتو میکشی، عزیز بهت گفت این چیه؟ گفتی مثل آل کثیر شبا موقع خواب میای رو دستم میخوابی اون یکی...
28 مهر 1399

تعطیلات پایان صفر

این هفته قرار بود من و بابا سه روز پیشت باشیم که با احتساب ظهرها که میخوابی و بلند میشی و فکر میکنی یه روز دیگه شده میشد 6 روز. پنجشنبه صبح مامانی و بابایی رفتن خونشون، من و شما و بابا مسعود هم رفتیم بانک و شما هم به اصرار با کلی ذوق با من اومدی صندوق و بعد از اینکه کارامو انجام دادم دوباره کل مراحل بازشدن صندوقو انجام دادی... یعنی این روزا چالشی داریم که دوس داری هرکی هر کاری انجام میده شما هم انجام بدی، بعدش  برگشتیم خونه وقتی شقایق جون اومد سریع از اتاق اومدی بیرون و گفتی منم میخوام ورزش کنم و با ما مشغول شدی وسطای ورزشم طبق معمول از شقایق جون پرسیدی ماشین آوردی و تا گفت بله گفتی پس باید جریمت کنم و رفتی کیفتو آوردی چند برگ جری...
26 مهر 1399

اولین دفترچه بیمه عکس دار

از همون موقع که به دنیا اومدی مطابق با قوانین تامین اجتماعی شما هم بیمه شدی و برات دفترچه بیمه صادر شد ولی خوب دفترچت عکس نداشت و الزامی هم نداشت که عکس داشته باشه. چند وقت پیش یه بار دفترچه بیمه هامونو میدی گفتی چرا مال من عکس نداره منم برات توضیح دادم، اصرار کردی که باید عکس بدی من بزنم روش و خلاصه یه عکس که قبلا برای پاسپورتت گرفته بودیم از کیف پول بابا برداشتیم و دادی بابایی با چسب چسبوند به دفترچه بیمت و کلی هم خوشحال بودی. امسال بابا گفت حتما سورنا رو هم بیمه کنیم و چون شرایط بیمه تکمیلی من از بابا بهتر بود و هر دو هم باید حق بیمه میدادیم قرار شد من اسمت رو برای بیمه رد کنم، شرکت هفته پیش اعلام کرد که برای گرفتن کارت طل...
22 مهر 1399

مادرانه* صفر و صد نه

آدمها هرچی سنشون بالاتر میره به واسطه قرار گرفتن در محیط های مختلف دیدن آدمها بیشتر و ... تجربیاتشون هم بیشتر میشه، شاید برای همینه که میگن تو هر کاری به حرف کسی که دوتا پیرهن بیشتر از شما پاره کرده گوش کنید. این روزها بیشتر از همیشه یاد میگیرم که در این دنیا هیچ چیز مطلق نیست نه خوشبختی نه بدبختی نه خوبی نه بدی نه... نه... شاید فقط یک چیز مطلق وجود داره و اون هم مرگه. حتی زندگی هم مطلق نیست... بنابراین تو هرخیری شری هست و تو هر شری هم خیری تو هر خوبی بدی هم هست و تو هر بدی خوبی... اینکه ما چطور به جریانات و اتفاقات و مسیرهای پیش رومون نگاه کنیم دست خودمونه و مامان ساناز جدی جدی تصمیم داره اساسی تمرین کنه تا بیشتر چیزای خوب رو ...
18 مهر 1399

پیراهن پرسپولیس

چند وقتی که بازار بازی‏های آسیایی گرمه. و تیم ما هم با بردهای پی در پی رسیده به یک چهارم نهایی، یکشنبه 6 مهر وقتی رسیدم خونه با بابا خونه بودید چون بابا زودتر اومده بود که به فوتبال برسه، تا درو باز کردم گفتی مامان من لباس پِپولیسیمو میخوام البته هفته پیشم انقدر لباس پرسپولیسی خواسته بودی که بابایی گفت میرم منیره برات میخرم بابا مسعودم گفت نه بابا اصلا تو این شرایط نمیخواد بری. خلاصه اونروز رفتم سراغ کشو خاطرات و لباس پرسپولیستو دراوردم و جالب بود که لباست با اینکه واسه یک سالگیت بود کاملا اندازت بود و فقط قدش حسابی کوتاه شده بود، یعنی عشق منی که اصلا عرضی رشد نداری و البته خداروشاکرم که رشد طولی داری. کلی با لباس پرسپولیست عشق ...
10 مهر 1399

لطف خدا

امروز مثل همه چهارشنبه های اخیر مامانی و بابایی پیشت بودن. ساعت 9 بود که باهاشون خرف زدم و نیم ساعت بعدش هرچی به خونه زنگ زدم کسی جواب داد دیگه موبایل مامانی رو گرفتم و گفت برق تلفن قطع شده و منم از اونجایی که واقعا باطری تلفن مشکل داشت کنجکاوی نکردم. تا عصری که رسیدم خونه و هرچی زنگ خونه رو زدم کسی باز نکرد و تلفن رو گرفتم کسی جواب نداد و منم که دستم حسابی پر بود با کلی تلاش کلید درآوردم و رفتم تو خونه و دیدم بابا مسعودم خونه است حسابی عصبانی بودم که چرا زنگ در و تلفنو جواب نمیدن که دیدم بببببلللله... از صبح کلی ماجرا داشتیم و مامانی گفت فقط ببینید کجا چه کاری کردید که خدا اینطوری بهتون نظر کرده و این اتفاق امروزی افتاده که ما اینجا ب...
9 مهر 1399
1